فاطمه زهرا وزینب

داستان شیرین

رزی در ایینه

یک روز دوست خاله نرگس انها را به خانه شان دعوت کرد  رُزی از صبح تا ظهر در ایینه نگاه میکرد تاخودش را ببیند بعد به خاله نرگس گفت : ببینید قشنگ شده ام . خاله نرگس گفت : خیلی قشنگ شده ای . خاله نرگس که اماده شد باهم به مهمانی رفتند. رُزی با بچه هایی که آنجا بودند بازی کرد  . بعد خاله نرگس به رُزی گفت : بیا چایی و شیرینی بخور . ❤️ بعد از خوردن چایی و شیرینی  بازم بچه ها رفتند بازی کنند رُزی هم رفت . رُزی به بچه ها گفت: من از همه شما خوشگل تر هستم .بچه ها گفتند: کی گفته. اوگفت: معلوم است بچه ها رفتند جلو اینه و رُزی گفت : مو های من بلند است 👧 چشمانم هم قشنگ  هست &nbs...
23 تير 1401
1